جدول جو
جدول جو

معنی دم دوستن - جستجوی لغت در جدول جو

دم دوستن
تهمت زدن، اضافه کردن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(گَ تَ)
دم بریدن. بریدن دم حیوانی. قطع کردن دنبال و دم، چنانکه در مار:
مار راچون دم گسستی سر بباید کوفتن
کار مار دم گسسته نیست کار سرسری.
جمال الدین سلمان (از آنندراج).
رجوع به دم بریدن شود
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
خاموش شدن. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (غیاث) :
تا صبح نبست از این دعا دم
یک پرده نکرد از این نوا کم.
نظامی.
دیده را مژگان زبان است و نگه عرض نیاز
نیستم از گفتگو خاموش اگر دم بسته ام.
واله هروی (از آنندراج).
- دم دربستن از کسی، با اوسخنی نگفتن. لب به سخن نگشودن با وی. با وی به گفتگو نپرداختن:
پختۀ غم های عشقم لاجرم
دم ز خاقان جهان دربسته ام.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(دِ رَ)
دوست دارندۀ درم. که درم از دوستی گرد آرد و هزینه نکند:
تا درم خوار و درم بخش بود مرد سخی
تا درم جوی و درم دوست بودمرد لئیم.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(دِ)
عشق. محبت قلبی: من (اراقیت) ترا (اسکندر را) از بهر دل دوستی بیاوردم نه از بهر کینه. (اسکندرنامه نسخۀ سعید نفیسی).
هر مایه که از غذاش دادند
دل دوستیی درو نهادند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(تَءْ فَ دَ)
به کسی یا چیزی علاقۀ فراوان داشتن. (فرهنگ عوام)
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
قطع شدن نفس. جان سپردن:
دلم خرید و غم جان فشاند در قدمش
گرش دمی نخورم غم شود گسسته دمش.
مجد همگر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
دهی است از دهستان طرهان بخش طرهان شهرستان خرم آباد با 249 تن سکنه. آب آن از رودخانه و راه آن اتومبیل رو است و ساکنان آن از طایفۀ آدینه وند وچادرنشین هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دم گسستن
تصویر دم گسستن
قطع شدن نفس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم دوستی
تصویر کم دوستی
دوستان اندک داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم دوست
تصویر کم دوست
کسی که دوستان وی اندک باشند: (اگر خواهی که کم دوست نباشی کینه مدار خ)
فرهنگ لغت هوشیار
سرودن شعر
فرهنگ گویش مازندرانی
ابزار و وسایل برای بلند کردن یا بالا بردن اجسام
فرهنگ گویش مازندرانی
دانه بستن
فرهنگ گویش مازندرانی
حمل بار با کمک دو چوب بلند و با تمهیدی ویژه
فرهنگ گویش مازندرانی
نسبت دروغ به کسی دادن، در را بستن، نوعی نفرین
فرهنگ گویش مازندرانی
دل بستن، عشق ورزیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
هر چیزی را از دو طرف بسته بندی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
وبال مزاحم
فرهنگ گویش مازندرانی